جدول جو
جدول جو

معنی پای کوفتن - جستجوی لغت در جدول جو

پای کوفتن(نَ هََ)
رقص. پای کوبیدن. پای بازی کردن. رقصیدن. رقاصی. زفن: و سی زنند که هر روزی گرد این بت برآیندبا طبل و دف و پای کوفتن. (حدود العالم). به یکسال اندر، چندین بار بیشترین مردم این ناحیت آنجا شوند آب استه با نبیذ و رود و سرود و پای کوفتن. (حدود العالم). ندیمان و غلامانش پای کوفتند. (تاریخ بیهقی). تاجی از ورد بافته با گل سوری بیاراسته بر سر نهاد و پای کوفت. (تاریخ بیهقی).
، کنایه از نزدیک شدن برفتن و مردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پای کوفتن
کوبیدن پا بر چیزی، رقصیدن، نزدیک شدن برفتن و مردن
تصویری از پای کوفتن
تصویر پای کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پای کوبان
تصویر پای کوبان
پاکوبان، رقص کنان، در حال پاکوفتن، پای کوبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا کوفتن
تصویر پا کوفتن
پا به زمین زدن
کنایه از رقص کردن، رقصیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا کوفتن
تصویر وا کوفتن
کوبیدن دو چیز به یکدیگر، باز کوفتن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
استوار شدن. محکم شدن:
درختی که اکنون گرفته ست پای
به نیروی شخصی درآید ز پای.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
راه کوبیدن. راه رفتن. راه سپردن. طی کردن راه. (آنندراج) ، هموارو مستوی کردن راه. تسطیح کردن راه. صاف کردن راه
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رقص کردن. رقصیدن
لغت نامه دهخدا
زدن کف پای بر چیزی، رقص کردن رقصیدن پای کوفتن پا کوبیدن پای کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای گرفتن
تصویر پای گرفتن
پا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای کوبان
تصویر پای کوبان
در حال پا کوبیدن رقصان پای اندازان
فرهنگ لغت هوشیار